آهسته و کند شدن. متأخر گشتن. ابطاء. (ترجمان القرآن جرجانی). استبطاء. (تاج المصادر بیهقی). التیاء. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بطاءه. بطوء. تبطیه. تعبیم. رخن. ریث: تباطؤ، درنگی شدن در رفتن. عتم، درنگی شدن تاریکی شب. (تاج المصادر بیهقی) ، صبر کردن. ثبات ورزیدن: بدو گفت چون تیره شد روزگار درنگی شدن پس نیاید بکار. فردوسی. ، مهمل و بیکاره شدن. غیرثابت قدم گشتن: که این باره را نیست پایاب اوی درنگی شود شیر زاشتاب اوی. فردوسی
آهسته و کند شدن. متأخر گشتن. ابطاء. (ترجمان القرآن جرجانی). استبطاء. (تاج المصادر بیهقی). التیاء. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بطاءه. بطوء. تبطیه. تعبیم. رخن. رَیْث: تباطؤ، درنگی شدن در رفتن. عَتم، درنگی شدن تاریکی شب. (تاج المصادر بیهقی) ، صبر کردن. ثبات ورزیدن: بدو گفت چون تیره شد روزگار درنگی شدن پس نیاید بکار. فردوسی. ، مهمل و بیکاره شدن. غیرثابت قدم گشتن: که این باره را نیست پایاب اوی درنگی شود شیر زاشتاب اوی. فردوسی
رنگ بخشیدن. رنگ کردن: بیاسود یک هفته بر جای جنگ به یاقوت می روی را داد رنگ. نظامی (از آنندراج). ، رنگ پس دادن. رنگ از دست دادن، رنگ گرفتن یا ستاندن. متغیر شدن رنگ بسبب خجالت و انفعال. (آنندراج). رجوع به رنگ گرفتن شود: می دهد رنگی و رنگی می ستاند هر زمان بس که دارد انفعال از چهرۀ دلدار گل. صائب (از آنندراج)
رنگ بخشیدن. رنگ کردن: بیاسود یک هفته بر جای جنگ به یاقوت می روی را داد رنگ. نظامی (از آنندراج). ، رنگ پس دادن. رنگ از دست دادن، رنگ گرفتن یا ستاندن. متغیر شدن رنگ بسبب خجالت و انفعال. (آنندراج). رجوع به رنگ گرفتن شود: می دهد رنگی و رنگی می ستاند هر زمان بس که دارد انفعال از چهرۀ دلدار گل. صائب (از آنندراج)
مهلت دادن. زمان دادن: چوضحاکش آورد ناگه به چنگ یکایک ندادش زمان درنگ. فردوسی. زمانه ندادش بر آن بر درنگ به دریا بس ایمن مشو از نهنگ. فردوسی. زمانه زمانی ندادش درنگ شد آن شاه هوشنگ با رای وهنگ. فردوسی. چو اسفندیار اندر آمد به جنگ ز کینه ندادش زمانی درنگ. فردوسی. ، اقامت دادن. سکونت دادن. مسکن دادن. جا دادن: بدین خانه امشب درنگم دهی همه مردمی باشد و فرهی. فردوسی
مهلت دادن. زمان دادن: چوضحاکش آورد ناگه به چنگ یکایک ندادش زمان درنگ. فردوسی. زمانه ندادش بر آن بر درنگ به دریا بس ایمن مشو از نهنگ. فردوسی. زمانه زمانی ندادش درنگ شد آن شاه هوشنگ با رای وهنگ. فردوسی. چو اسفندیار اندر آمد به جنگ ز کینه ندادش زمانی درنگ. فردوسی. ، اقامت دادن. سکونت دادن. مسکن دادن. جا دادن: بدین خانه امشب درنگم دهی همه مردمی باشد و فرهی. فردوسی